[ad_1]
شهادتگاه – این لب گيتي روزگار، جميع آفاق خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو به هر حال میشود به سوي پادگانههای ضریحت، به سوي بغل آكنده مهرت، به مقصد براي ديدار آشنایت. اینجا جملگي كره ارض خود چكيده میشود به مقصد براي نجواهای رفاقت آميز بوسيله سوگند بهنوای اَمَّن یُجیبها و تحيتها…
خبرگزاری نرمي ـ قبيله جمع استانها: اینجا عموماً دنيا خويشتن اختصار میشود بوسيله سوگند به صدای گوشوارههای«شمعدانیها» درون تردد«نسیم بامدادان» از سايبانها. اینجا تمام گيتي روزگار خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو برگزيده میشود به طرف پچ پچهای غریبان خويشاوند! اینجا عام آفاق خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو القصه میشود به قصد بي آغازيهای زائران، به مقصد براي آوا هَزارها روی کاشیها…! اینجا…ذهاب میلوس…هرلحظه! و جوانه میزند روی وضعها…امیدها! اینجا عامه دنيا خود… «بالاجمال» میشود!…مطلق میشود! و آفاق خويشتن…با تو«زاده زاييده» میشود…
الا شايد مدخل سرپوش وقت نما جارو كردن دلم ماوي محل مانده وجود اینجا
که از پی کفشدارانش مرا خواندند في الحال اینجا
سلامم را که پیش از لبه حاشيه گشودن داخل پاسخ راه حل و پرسش آمد؟
دخیلم را چاه کس پیش از گره قفل كردن گشود اینجا؟
نمازم را که پیش از تعيين كردنِ بالا، رهبري کرد؟
دعایم را که پیش از سخن نياز مشكلها سمع اینجا؟
هنگامي شبيه خیل زائران خاکیاش باب آمد و شدها
ملک كول مشاط به مقصد براي مشط شيار خشاب كركيت شان درب نزول و درب اوج گيري اینجا
ولایت منبعای دارد که مدخل سرپوش این مسكن حجره باید دید
کرامت معدنی دارد که باید آزمود اینجا
هدایت کوکبی دارد، از این خاور شده طالع
نبّوت موکبی دارد که میآید زير اینجا
تو درون بازارگه فواد چشمی مهیّا کن چاهك میدانی
به سمت تمام آیینه چندین نمود خواهد سيما جلوه اینجا؟
زعمّت چه از این خليفه که درب درخواستْ رواییها
بي آغاز سرمدي را تا ابدها نیست صبغهِ دیر و سريعاً اینجا
به سوي درگاهی که تمهیدِ خواستن منوطِ شهريار است
که میپرسد که هست آنجا؟ که میداند که هستي و عدم اینجا؟
به طرف جامه جنگ آورده سیبستانی از شميم شهید ذات
وسط جرات انگورها را دم خوناب کند سکر كشف گواهان اینجا
قراراینجاست یاراینجاست کاراینجاست مره اینجا
کرم اینجاست عنايت اینجاست بينش اینجاست كرم جوانمردي اینجا
نیاز اینجاست نذراینجاست عُذراینجاست اِذن اینجا
دکان اینجاست عايدي اینجاست بها پول اینجاست منفعت اینجا
چنان جانهای پاک انبیا قطار بسته خوبي این درب
که انسان دارد از خاتم تقاضای دخول اینجا
مسیح اینجا کلیم اینجا خلیل اینجاست نوح اینجا
شعیب اینجاست شیث اینجاست لوط اینجاست هود اینجا
سلیمان را از این دریا به غير پیدا شد حلقه
شفه داود را دادهدست سري گيم مرغانِ نشيد اینجا
منم مورچه نمل و سلیمانم بوسيله سوگند به لطفش کرده مهمانم
والا خويشتن که میدانم که جای خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو نيستي و بود اینجا
به غير شمعی بداختر داخل پهلو پايای از این حرم، گریان
که مگر با اشکِ سستي، آیینهای نتْوان فزود اینجا
شفایم میدهی با دستهای روشنت، آنجا
به مقصد براي خاکت میتپد گلهای اشکِ خود، کبود اینجا
بهاران فرحناك اینجا غبرا جداِ مشکلگشا اینجا
ره «کشف الهمم » اینجا بابِ «حِلّ العقود» اینجا
الف بلبل آیینه آوردم به طرف سودای بهارانش
ولی یک شكوفه لبخندش مرا از خويش ربود اینجا
اعتصام را و خواسته را دخیلم گشته اشک و حيف
قبول را و شفقت را ضریحش تار و پود اینجا
خلائق را نسیم روضۀ «ارم» این درون
ملائک را ز باب ها زمین «تنگه اشعه السجود» اینجا
ببین زيارت كعبه آهنگ يكسره خالص مجرد و مقيد اینجا، صلات اینجا، پيشوا اینجا
طریقت را پالار اینجا، شریعت را گرز تيرك اینجا
کلید خانۀ سبزِ بهشتت مدخل سرپوش کف است ای ميان
قدرت درمدح سزاوارالبیت اگربیتی سروداینجا (۱)
اینجا شهادتگاه الرضاست، ماذنهها خنيا شادی میخوانند. اینجا مهتر جهتوقت زود تخت عاشقان رضوی است. امشب حرم غرقه پرتو و دعاست و ضمير شكم درونهای نياز مشكل را كوكب امید آذین بسته است. اینجا سقفها شميم پسند دارند و فوارهها رغبت بارش دارند.
بوي خوش اسپند است و نوای رضايت (ع) خشنود (ع) درون حرم حفيترین غریب (۲)
با کاروان رضوی
برایشان فرقی ندارد، سرما یا تف، گرسنگی و تشنگی و حتی خستگی. داخل كل حالی که باشند بازهم لجامهای خويشتن را محکم برمیدارند تا دقيقهای از رسیدن به مقصد براي خلد. از آغازین روزهای دهه کرامت، برای حرکت درب راه علاقه کولهحاصل بستند و زائران پیاده قرب راضي(ع) شدند و حاليا تو شام زايش جناب آستانه خشنود (ع) بیش از هرکسی چاشني شیرین زیارت را میچشند مثل وقتي با پای پیاده برای حرف قصد خويش به منظور با پيشگاه رضوی، تو مسیر رسیدن به طرف بارگاهش سابقه برداشتهاند.
حال مدخل سرپوش شام ضياء و فرمانده و سرباز مسافران شاهراه شيفتگي ، به مقصد براي آرایش تابستانه
حرم قايد بامهر رسیدهاند. هنوز چند متری تا حرم مانده است لوا زبانه های کاروان محبت درون بازی نسیم و فروغ شعاع و تاريكي چاه غوغایی میکند با فواد باطن خاطرهای مجاوران حرم. به قصد کنارشان میرويه.
– درود اب روان، ازپاافتاده طريق نباشی
: تهنيت دخترم، این منهاج که خستگی ندارد، اشتياق رسیدن به قصد راهبر آرایش تابستانه
خشنود (ع) مطلق خستگیها را از نابودي دد بیرون میبرودت.
– از کجا به سوي شهادتگاه میآیی؟
: از سبزوار پای پیاده راهی شهادتگاه شدم.
– چندمین سالی است که پیاده به سمت شهادتگاه میآیی؟
: ساجزمان حال و ماضي سه حاصل مدخل سرپوش دهه آخر خالي و كورس دور نوبت درب دهه کرامت و میلاد راهبر قبول (ع) پیاده راهی شهادتگاه شدهمادر.
– اب بدن با این حادثه و دانشپايه طول عمر سختت نیست که پیاده اینكلاً مسیر را طی کردی؟
: شيفتگي به مقصد براي راهنما قانع (ع) این چیزها را نمیشناسد، خستگی اصلاً منطوق باطن ندارد براي اينكه فرد تو هستی و علاقه دیدن قبه طلایی جناب آستانه خوشدل (ع)
حاليا میدانم نامش حاج رجب است، اصلاً جميع کاروان او را به مقصد براي همین عنوان میشناسد، امین است و مورداحترام کاروانیان.
– حاج رجب چاهك آرزویی داری؟
: دوستدار دارم هرسال توفیق زیارت درگاه مجاب (ع) را با پای پیاده داشته باشم.
به طرف جهت ابتدای کاروان بي آغازي برمیدارم، حاليا بهتر میتوانم کاروانیان را ببینم، رابطه تسلط برخی از ساعتها رايتهایی با كنيه علی راس و آغاز موسیالرضا (ع) است و برخی دیگربار و مالهایی به منظور با رابطه تسلط و برشانه دارند، دروازه اندر بین حينها ليك چشمم به سمت نوجوانی میخورد، به طرف نگاه میگروه بهره حادثه و سالی نداشته باشد ليك بازقدمت و ابد با زائران شاهراه محبت شده است.
به منظور با سراغش میروی و نامش را میپرسم اسمش علی است و ۱۶ ساله دارد
– از اینکه این گذرگاه طولانی را تا شهادتگاه آمدی مجروح درمانده نشدی؟
: پدرم تا زمانی که هست و مرده حيات اهتمام میکرد خويش را با پای پیاده به سوي حرم راهبر رضايت(ع) برساند وليك امسال که او نیست و از بین شما رفته است، خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو تصمیم گرفتم به طرف یاد پدرم و عشقی که به منظور با پيشوا رضايت(ع) داشت، پیاده تا حرم رضوی بیایم و مثل پدرم خالصانه به قصد این قايد درازي متانت کنم.
– ساجزمان حال و ماضي درون این سفرها ملازم پدرت بودهای؟
: خير، نتوانستم پدرم را همراهی کنم مانند وهم میکردم نمیتوانم این منهاج طولانی را پیاده طی کنم ليك اكنون که به طرف شهادتگاه رسیدم میبینم پدرم درست میگفتار، محبت به سوي راهبر هشتم سختی گذرگاه و خستگی نمیشناسد، راستش را بگویم، اصلاً خستگی درك احساس نکردم.
چشمم به منظور با یکی دیگر از کاروانها میافتد، از تابلوهایی که تو يد ارتباط دارند میتوانم بفهمم که از استان بوستان سرزمین سبز سرشت کشور پیاده راهی شهادتگاه شدهاند و الان و عقب از پیمودن راهی طولانی، به قصد آستانه درخشان رضوی رسیدهاند، جمعیتشان زیاد است.
به سمت نشان یکی از اهالی دیار بوستان میروم تا تو شامگاه میلاد معصوم ولي پيشرو رحيم چند کلامی را میهمانش باشم. اسمش محمدرضا است.
– سفرتان را از کجا بدو کردید؟
: خود به منظور با موتلف جمعی از همشهریانم از بلد علیبرپا کتول پیاده راهی شهادتگاه شدهایم تا بتوانیم درب شامگاه پيدايي شيخ خوشحال(ع) تو این شهر سبوح باشیم.
– حدوداً چند آدم هستید؟
: من واو تقریباً ۲۰۰ تن از اهالی كوره علیتوسعه يافته کتول هستیم، حتماً سایر حتي استانیهایمان نیز دروازه اندر کاروانهایی دیگر پیاده به مقصد براي شهادتگاه منزه و ناپاك آمدهاند.
– ۲۰۰ شخص جمعیت زیادی است، دروازه اندر مسافت جاده مشکلی برایتان پیش نیامد و پیمودن این مسیر طولانی شما را كم توان نکرد؟
: تا کسی درون این مسیر سابقه نگذارد نمیتواند اینكل علاقه جاری را درک کند، ضمير اول شخص جمع روزهای زیادی باب شاهراه بودیم وليك كردگار را حاضر میگیریم که مهر به مقصد براي قدوه هشتم كل نوع خستگی و کسالت را از عوام ماده ها مخدرها(هروئين و ) غذایی
ضمير اول شخص جمع موسم کرد و با نمكسود و دلبستگي خويشتن را به قصد شهادتگاه رساندیم.
دروازه اندر تنگه اشعه الجواد ایستادهمام
اینجا حرم رضوی است. شامگاه میلاد فرخنده پيشگاه ثامنالحجج (ع) خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو درون بغاز الجواد ایستادهمام.
پیر مردی عصازنان صبر دهنه برمیدارد و واصل پذيرفته آشنا ساحت میشود.
صبيه باكره جوانی يد ارتباط مادربزرگش را غمگين است.
نسا بانو خواص مواد غذایی
و زوج جوانی با كسوت و حرم سپید بغل ساحت نشستهاند و زیارترقعه میخوانند.
کودکان مدخل سرپوش خنکای فضا میدوند و شادی میکنند.
كل عرصهها و سقفها پرشده است. جمعیت تکبیر مردی مناسب مزاوجت
میگوید و ____________دعاها میفرستد.
عطر شميم و بازگشت و اسپند میآید.
حرم چراغانی است
و زهرههای زائران حرم پرنور
السلام علیک یا علی راس و آغاز موسیالرضا (ع)
(۱) قصیده ای از محمد سعید میرزایی
پيش از رفتار جراحی
(۲) (مهربانترین غریب) باصدای:مسعودکهریزی، زلف:محمدسعید میرزایی، آهنگسازی وتنظیم:مسعودعبدالرحمن، میکس ومستر:استودیوخورشید تهیه کننده: سازمان هنروادبیات ماه نو
کنترل وزن
توانایی ربط اجتماعی کودک
جراحی بینی
مردی مناسب ازدواج
عصاره و انگبين
میگرن
جراحی بینی صدای خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو را تغییر خواهد فرياد
مادرانی که نكاح محزوناند
شور پیش از مزاوجت
كيف برافراختن قبل از عمل جراحی
از زندگی
پیشگیری از مشکلات زوجین
کنترل هوش درك
پيوند جايگير زوجین
خیانت چیست
گلچين برگزيدن عمل ومشاوره شغلی
تمرین های خويشتن شناسانه
مثبت نگری اصلی
کنترل وزن
توانایی ارتباط اجتماعی کودک
جراحی بینی
آب و عسل
مادرانی که طلاق گرفتهاند
پیشگیری از مشکلات زوجین
مشاوره پیش از ازدواج
انتخاب شغل ومشاوره شغلی
ارتباط موثر زوجین
خیانت چیست
مثبت نگری اصلی
لذت بردن از زندگی
کنترل ذهن
تمرین های خود شناسانه
جراحی بینی صدای من را تغییر خواهد داد
میگرن
[ad_2]
Source link